کد مطلب:149807 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:270

امیرالمؤمنین، حسین را اسوه می خواند
جابر از امام صادق، علیه السلام، نقل می كند كه حضرت علی، علیه السلام، به حسین فرمود، یا اباعبدالله اسوة، انت قدما، فقال: جعلت فداك ما حالی؟ قال: علمت ما جهلوا و سینتفع عالم بما علم یا بنی اسمع و أبصر من قبل أن یأتیك فوالذی نفسی بیده لیسفكن بنو امیة دمك ثم لایزیلونك عن دینك و لا ینسونك ذكر ربك فقال الحسین علیه السلام: و الذی نفسی بیده حسبی، أقررت بما انزل الله و اصدق [قول] نبی الله و لا اكذب قول ابی؛ [1] ای اباعبدالله! تو از دیر زمان اسوه و مقتدا بودی. امام حسین گفت: جانم فدای شما، حال و جریان من چگونه


است؟ فرمود: تو دانستی چیزی را كه آنان - دشمنان - ندانستند، و بزودی انسان دانا از آنچه می داند بهرمند خواهند. ای پسر عزیزم! بشنو و بینا باش، پیش از آنكه جریان و حادثه ای كه در پیش داری به تو برسد، سوگند به آن كس كه جان من در دست اوست، بنی امیه به طور حتم خون تو را خواهند ریخت، ولی تو را از دینت جدا نكرده و یاد پروردگارت را از خاطر تا نخواهند برد.

حسین، علیه السلام، در پاسخ پدر گفت: قسم به آنكه جانم در دست اوست، این مطلب مرا كفایت می كند، من به آنچه خداوند، فرو فرستاده اقرار و اعتراف می كنم و فرموده ی پیامبر خدا را تصدیق نمودنه و فرموده ی پدرم را تكذیب نمی كنم.

در این روایت، مطالبی است كه سیمای زیبا و دیدنی امام حسین را نشان می دهد:

1 - امیرالمؤمنین، فرزندش حسین را اسوه و مقتدا می خواند و آن را با كلمه ی «قدما» تاكید می فرماید و این حاكی از منتهای عظمت امام حسین است، زیرا اسوه بودن امام حسین از دیرزمان، معنای بسیار والایی دارد و گویا می خواهند بفرمایند كه تو اسوه ی انبیا و اولیایی و پیشینیان نیز به تو اقتدا كرده اند و این مطلب از آن حكایت دارد كه جریان امام حسین از آغاز خلقت، بین امم سالفه و حداقل در میان پیامبر الهی مطرح بوده و كسانی از آنان، جریان كربلا و امام حسین را


برای خود خط مشی قرار داده بودند.

2 - تصریح امام علی، علیه السلام، به اینكه بنی امیه تو را می كشند، ولی هرگز نمی توانند تو را از مرز دینت برگردانده، عدول بدهند و یا ذكر خدا را از خاطر تو ببرند، منتهای كار آنان این است كه تو را به قتل برسانند و لیكن نمی توانند موضع تو را عوض كرده، تغییر دهند و هیچ گونه آسیبی بر دین و معتقدات تو وارد نمی آید و خلاصه تلاش آنان بی ثمر خواهد گردید.


[1] محمد بن قولويه؛ كامل الزيارات، ص 71، ج 2.